جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۵۶ ق.ظ
پوریا حسین پور

از آموختن، ننگ مدار
ادبیات تعلیمی، پندی و اخلاقی/ نثر مرسل/ در قالب حکایت و پندنامه نوشته شده است.
تا توانی از نیکی کردن میاسا و خود را به نیکی و نیکوکاری به مردم نمای و چون نمودی به خلاف نموده مباش. به زبان، دیگر مگو و به دل دیگر مدار، تا گندم نمای جوفروش نباشی؛ و اندر همه کاری داد از خویشتن بده، که هر که داد از خویشتن بدهد، از داور مستغنی باشد، و اگر غم و شادیت بُوَد، به آنکس گوی که او تیمار غم و شادی تو دارد، و اثر غم و شادی پیش مردمان، بر خود پیدا مکن. و به هر نیک و بد، زود شادان و زود اندوهگین مشو، که این فعل کودکان باشد.
میاسا: نفی از مصدر «آسودن»، آرام شدن، دست کشیدن از کار، باز ایستادن/ نمودن: نشان دادن/ گندم نمای جو فروش: انسان ریاکار و فریبکار، گندم نمای جوفروش ظاهراً مثل یا تعبیری بوده است به معنی کسی که گفتار و کردارش به ظاهر نیکو نماید ولی باطنش زشت باشد./ داد: انصاف، عدل/ داد از خویشتن بده: داد از خویشتن دادن کنایه است از درباره ی خود قضاوت کردن، از خود حساب کشیدن/ مستغنی: بینیاز/ تیمار: اندیشه، خدمت و محافظت از کسی که بیمار است./ پیدا مکن: آشکار نکن/ جمع بستن اسم جمع «مردمان»/ فعل: کار/ این فعل کودکان باشد: کنایه از کار غیرعاقلانه/ نیکی کردن: مشتق_مرکب/ نیکی: مشتق/ شادان: ان نشانهی حالت است، پس کلمه ی «شادان» مشتق است./ غم و شادی، نیک و بد، شادان و اندوهگین: تضاد/ دل و زبان: تناسب/ مفهوم: دوری از ریا و دورویی، تاکید و دعوت بر راستی و صداقت، از خویش حساب کشیدن و منصف بودن در قضاوت، مخاطب شناسی در بیان اسرار زندگی و غم و شادی حاصل از سختی ها و مشکلات زندگی، پنهان داشتن راز دل، داشتن آرامش در رفتار و انجام عاقلانه کارها.
بدان کوش که به هر مُحالی از حال و نهاد خویش بنگردی، که بزرگان به هر حقّ و باطلی از جای نشوند. و هر شادی که بازگشتِ آن به غم است، آن را شادی مشمُر، و به وقت نومیدی امیدوارتر باش و نومیدی، را در امید بسته دان و امید را در نومیدی.
مُحال: دروغ، ناممکن/ نهاد: ذات، سرشت/ از حال و نهاد خویش بنگردی: تغییر حال ندهی و ثابت حال باشی/ حق و باطل: تضاد، مجاز از همهی اتفاقات/ از جای شدن: کنایه از عصبانی و خشمگین شدن/ بسته: وابسته/ و نومیدی، را در امید بسته دان: در این کتاب «اومید» و گاهی مطابق معمول «امید» نوشته شده است... اما مفهوم این جمله در شعر و نثر بسیار آمده: در نومیدی بسی امید است/ پایان شب سیه سپید است «نظامی»/ در عبارت « نومیدی، را در امید بسته دان و امید را در نومیدی.» فعل جمله دوم به قرینه لفظی حذف شده است./ نومیدی، را در امید بسته دان و امید را در نومیدی: از دو جمله تشکیل شده است و هر جمله، چهارجزئی با مفعول و متمم است./ مفهوم: دعوت به الگوگیری از بزرگان در داشتن ثبات رفتار، ارتباط تنگاتنگ امید و ناامیدی با یکدیگر
رنج هیچ کس ضایع مکن و همه کس را به سزا، حق شناس باش؛ خاصه قرابت خویش را. چندان که طاقت باشد با ایشان نیکی کن و پیران قبیله خویش را حرمت دار، ولیکن به ایشان مولع مباش تا همچنان که هنر ایشان همیبینی، عیب نیز بتوانی دید. و اگر از بیگانه ناایمن شوی، زود به مقدار ناایمنی، خویش را از وی ایمن گردان و از آموختن ننگ مدار تا از ننگ رَسته باشی.
رنج: تلاش، زحمت/ ضایع: تلف، تباه/ به سزا: شایسته، سزاوار/ خاصه: مخصوصاً/ قرابت: خویشاوند/ مولع: حریص، آزمند/ پیران قبلیه خویش را حرمت دار: حرف «را» نشانه ی فک اضافه است./ ننگ: عار، عیب/ ننگ داشتن: خجالت کشیدن/ مفهوم: قدرشناسی زحمات دیگران/ نیکوکاری به اندازه توان/ حرمت داشتن بزرگان به صورت واقع بینانه و پرهیز از زیاده روی در خوشبینی به ایشان/ تاکید بر آموختن برای رها شدن از عیب و عار.
قابوسنامه، عنصرالمعالی