درس اول

چشمه

    شعر «چشمه و سنگ» در قالب مثنوی سروده شده است. وزن شعر مفتعلن، مفتعلن، فاعلن (سریع مسدس مطوی مکشوف) بوده و در حوزه­ ی ادبیات تعلیمی و اندرزی و توصیفی نمادین سروده شده است. محتوای شعر را می­ توان در فهمیدن عظمت دریا و پی بردن به ناچیزی خود (چشمه) و تغییر نگرش و شکسته شدن غرور دانست.

1_گشت یکی چشمه ز سنگی جدا/ غلغله ­زن، چهره ­نما، تیزپا

  چشمه­ ای غوغاکنان، زلال و سریع از سنگی جدا و جاری شد./مفهوم: سرعت و غرور چشمه/ غلغله ­زن: شور و غوغاکنان/چهره ­نما: زلال و شفاف/ تیزپا: شتابنده، سریع/ گشت: فعل اسنادی/ یکی: نشانه نکره/ مصراع دوم قید است برای «چشمه»/ کلمات مرکب: چهره­ نما، تیزپا/ غلغله­ زن: مشتق_مرکب/ چشمه: مشتق/ اساس چینش واژه­ های بیت بر اساس شیوه ­ی بلاغی است./ «چشمه» در تمام شعر تشخیص دارد./چهره­ نما: ایهام دارد. 1) زلال و شفاف 2) مغرور/ کلمات قافیه: جدا و تیزپا

2_گه به دهان برزده کف چون صدف/ گاه چو تیری که رود بر هدف

       گاهی به سبب سرعت بسیارش کفی مانند صدف بر رویش قرار می ­گرفت و گاهی مانند تیری که به سوی هدف برود به سرعت حرکت می­ کرد./مفهوم: سرعت حرکت چشمه/ ی در «تیری» نشانه ­ی نکره است./ تشبیه چشمه (مشبه­) به صدف و تیر (مشبه ­به)/دهان داشتن چشمه: تشخیص/ صدف و هدف: جناس ناهمسان اختلافی حرف اول/ قافیه: صدف وهدف

3_گفت در این معرکه یکتا منم/ تاج سر گلبن و صحرا منم

   در این میدان یگانه و بی­ نظیر منم. منم که سرور بوته­ های گل و صحرا هستم./ مفهوم: غرور و تکبر/ من: نهاد/ یکتا و تاج: مسند/ مفعول فعل «گفت» کل بیت است./ معرکه: میدان جنگ، جای نبرد/ گلبن: بوته گل، گل سرخ/ گلبن: ساخت مرکب دارد./ تشبیه چشمه به تاج سر/ تاج مجاز از سروری و برتری/ تاج سر بودن: کنایه از مایه­ی افتخار بودن، سرور بودن/ قافیه: یکتا و صحرا

4_چون بدوم سبزه در آغوش من/ بوسه زند بر سر و بر دوش من

   زمانی که جاری می ­شوم، سبزه­ ها در کنار من، بر سر و دوشم بوسه می ­زنند./ مفهوم: غرور و خودستایی/ چون: حرف ربط، زمانی­که/ بوسه: مفعول/ بیت دو جمله است./ بدوم، زند: مضارع اخباری/ دویدن و آغوش و یر و دوش داشتن چشمه: تشخیص/ آغوش من: اضافه استعاری/ قافیه: آغوش و دوش/ ردیف: من

5_چون بگشایم ز سر مو شکن/ ماه ببیند رخ خود را به من

    وقتی که سبزه­ های پرپیچ و تاب را از مقابل خود کنار بزنم (و یا ساکن و ثابت شوم)، ماه چهره­ ی خو را در من می­ بیند./ مفهوم: خوستایی و غرور، انعکاس ماه در آب/ چون: حرف ربط، زمانی­که/ شکن: مفعول/ رخ: مفعول/ خود: ضمیر مشترک و مضاف­ الیه/ بگشایم، ببیند: مضارع اخباری/ شکن: پیچ و خم زلف/ مو: استعاره از سبزه ­ها (و یا آب)/ مراعات­ النظیر میان مو و سر و شکن/ قافیه: شکن و من

6_قطره باران که درافتد به خاک/ زو بدمد بس گُهر تابناک

وقتی قطره باران بر روی زمین می ­افتد، گیاهانی مثل جواهر درخشان از آن می ­روید./ مفهوم: باران باعث رویش گیاهان است./ قطره: نهاد/ باران: مضاف­ الیه/ درافتد: فعل پیشوندی/ بس: نقش قیدی دارد، در معنای بسیار/ گهر تابناک: ترکیب وصفی/ تابناک: مشتق است/ گهر: استعاره از سبزه و گیاه/ گهر: گوهر، جواهر/ قافیه: خاک و تابناک

7_در بر من ره چو به پایان برد/ از خجلی سر به بیابان برد

(قطره) زمانی که در پایان راهش به من برسد از شرمندگی سر را به پائین می ­اندازد./ مفهوم: غرور و تکبر/ سر به گریبان بردن: کنایه از شرمنده شدن/ قافیه: پایان و بیابان/ ردیف: برد

8_ابر ز من حامل سرمایه شد/ باغ ز من صاحب پیرایه شد

   ابر سرمایه­ اش (باران) را از من می­ گیرد و باغ از من صاحب پیرایه می ­شود./ مفهوم: خودستایی کردن/ هر مصراع یک جمله است./ ابر و باغ نهاد­ هستند./ حامل و صاحب: نقش مسند دارند./ سرمایه: مضاف ­الیه/ پیرایه: مضاف­ الیه/ حامل: حمل­ کننده/ پیرایه: زیور، زینت/ بیت موازنه دارد./ سرمایه: استعاره از باران/ پیرایه: استعاره از گل و گیاه/ قافیه: سرمایه و پیرایه/ ردیف: شد

9_گل به همه رنگ و برازندگی/ می­ کند از پرتو من زندگی

گل با همه­ ی رنگ زیبا و شایستگی­ ای که دارد، زندگی خودش را از روشنایی من گرفته است./ مفهوم: فخرفروشی و خودستایی/ برازندگی و زندگی: مشتق هستند./ برازندگی: شایستگی، لیاقت/ پرتو: روشنایی/ قافیه: برازندگی و زندگی

10_در بن این پرده نیلوفری/ کیست کمد با چو منی همسری

در زیر این آسمان آبی رنگ، چه کسی می­ تواند با من برابری کند؟/ مفهوم: خود بزرگ ­بینی/ بن: ته، نهاد، در اینجا به معنی «زیر» است./نیلوفری و همسری هر دو مشتق هستند./ نیلوفری: به رنگ نیلوفر، لاجوردی/ بن: نهاد، بنیاد/ همسری: برابری، رقابت/ استفهام انکاری در مصراع دوم، کسی نیست.../ پرده نیلوفری: استعاره از آسمان/ قافیه: نیلوفری و همسری

11_زین نمط از آن مست شده از غرور/ رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور

آن مست شده از غرور به این شیوه حرکت کرد و زمانی که کمی از آغاز مسیرش دور شد.../ آن مست شده: نهاد/ غرور: متمم اسم/ چو: حرف ربط/ کمی: نقش قیدی دارد./ دور: نقش مسند گرفته است./ نمط: شیوه، روش، نوع/ مبدا: آغاز و ابتدا/ آن مست شده از غرور: چشمه/ مست شدن چشمه: تشخیص/ قافیه: دورو غرور

12_دید یکی بحر خروشنده­ ای/ سهمگنی، نادرهِ جوشنده­ ای

دریای خروشنده ­ای دید که وحشتناک و بی­ مثال و جوشان بود./ مفهوم: ابّهت و شکوه/ بحر: نماد عظمت و مهابت/ بحر خروشنده: ترکیب وصفی/ بحر خروشنده: مفعول/ مصارع دوم: مسند است/ خروشنده، سهمگن، نادره، جوشنده: مشتق است./ بحر: دریا/ سهمگن: سهمگین، ترس­ آور، وحشتناک/ نادره: ­بی ­نظیر، بی­ مانند/ قافیه: خروشنده ­ای و جوشنده­ ای

13_نعره برآورده فلک کرده کرد/ دیده سیه کرده، شده زهره ­در

فریاد دریا آن قدر بلند بود که گوش آسمان را کر کرده بود و با نگاه ترسناک خود وحشت ایجاد می­ کرد و دیگران را می ­ترساند./ مفهوم: عظمت و هولناکی دریا/ دریا نهاد محذوف است./ فعل «بود» در هر سه جمله به قرینه معنوی حذف شده است./سیه: مخفف سیاه/ زهره­ دَر: صفت فاعلی مرکب مرخم، مسند است./واج­ آرایی صامت­ های (ک) و (ر)/ مصراع اول و دوم تماماً تشخیص است./ فلک را کر کردن: اغراق، کنایه از صدای بسیار بلند/ دیده سیه کردن: کنایه از نگاه خشم آلود/ زهره­ در : کنایه از بسیار ترسناک/ قافیه: کر و زهره ­در

14_راست به مانند یکی زلزله/ داده تنش بر تن ساحل یله

درست مانند زمین لرزه تکان ­های شدیدی داشت و بر ساحل تکیه داده بود و خود را رها کرده بود./ مفهوم: شکوه و مهابت/ راست: قید است و در معنای دقیقاً استفاده شده است./ یله: آزاد، رها/ یله دادن: رهاکردن، تکیه دادن/ بحر مانند زلزله: تشبیه/ یله دادن دریا: تشخیص/ قافیه: زلزله و یله

15_چشمه کوچک چو به آنجا رسید/ وآن همه هنگامه دریا بدید

وقتی چشمه­ ی کوچک به آنجا رسید و آن همه آشوب و غوغای دریا را بدید.../ مفهوم: ترسیدن و عقب نشینی کردن/ بیت موقوف­ المعانی است./ چشمه­ کوچک: ترکیب وصفی/ بدید: ماضی ساده/ هنگامه: غوغا، داد و فریاد، شلوغی/ رسیدن چشمه و هنگامه دریا: تشخیص/ قافیه: رسید و بدید

16_خواست کزان ورطه قدم درکشد/ خویشتن از حادثه برتر کشد

خواست از آن گرداب خود را نجات دهد و از آن حادثه برهاند./ مفهوم: ترسیدن و عقب کشیدن/ کزان: مخفف که از آن/ قدم در کشیدن: اصطلاح کنایی است و ساختمان مشتق_مرکب دارد./ خویشتن: ضمیر مشترک است و نقش مفعولی دارد./ ورطه: زمین پست، مهلکه، هلاکت/ برتر کشیدن: نجات دادن، خود را رهانیدن/ قافیه: در و برتر/ ردیف: کشد

17_لیک چنان خیره و خاموش ماند/ کز همه شیرین سخنی گوش ماند

ولی آنچنان حیرت­ زده و ساکت ماند که آن همه حرف­ ها و ادعاهایش را فراموش کرد و ساکت شد./ مفهوم: تسلیم و سکوت/ خیره و خاموش: مسند/ خیره: سرگشته و حیران/ لیک: امّا/  خیره و خاموش ماندن و شیرین سخنی چشمه آرایه ­ی تشخیص دارد./ شیرین سخنی: حس­ آمیزی/ شیرین سخنی: کنایه از خوش سخنی و خوش صحبتی/ گوش ماندن: کنایه از ساکت شدن

نیما یوشیج